جدول جو
جدول جو

معنی ناز وند - جستجوی لغت در جدول جو

ناز وند
پیشانی بند زنانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پای وند
تصویر پای وند
پابند، ریسمانی که با آن پای حیوان یا اسیر یا مجرم را ببندند، پاوند، پای بند، چدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناز آن
تصویر ناز آن
ناز کننده، نازکنان، در حال ناز کردن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
دهی است از دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد و 27 هزارگزی مغرب سنجید (کیوی) و 3 هزارگزی جادۀ شوسۀ میانه به هروآباد. در منطقۀ کوهستانی و سردسیر واقع است و 141 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی ایشان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ جَ وَ)
دهی است از دهستان بالاگریوۀ بخش ملاوی شهرستان خرم آباد در 37 هزارگزی جنوب خاوری ملاوی و 37 هزارگزی جنوب شرقی جادۀ شوسۀ خرم آباد، به اندیمشک در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 1500 تن سکنه دارد. آبش از نهر دره سید و محصولش غلات و حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و فرش بافی است. ساکنان این ده از طایفۀ نجف وند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(صِ رَ)
دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، در 15هزارگزی شمال غربی الشتر و 4هزارگزی مشرق جادۀ شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه در جلگۀ سردسیر مالاریاخیزی واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کهمان تأمین می شود و محصولش غلات و حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ یوسف وند هستند. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 6 ص 353)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
قر و غربیله. (یادداشت مؤلف). ادا و اطوار. رجوع به ناز شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بند ناف نوزاد که برند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(می وَ قَ عَ / عِ)
از دهات ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است، در 15 هزارگزی شمال غربی رباط ماهیدشت و یک هزارگزی کنگربان، کنار راه فرعی قلعۀ داراب خان. در دشت سردسیری واقع است و 280 تن سکنه دارد. آبش از چاه تأمین میشود. محصولش غلات دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. این ده در دو قسمت نزدیک به هم به نام نامیوند سفلی و نامیوند وسطی قرار دارد. سکنۀ نامیوند سفلی 240 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان دیهوک بخش مرکزی شهرستان فردوس، در 180هزارگزی جنوب شرقی طبس، سر راه ماشین رو طبس. در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع است و 731 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات، ذرت و شغل اهالی زراعت است. راه ماشین رو دارد. یک معدن زاج سبز نیز در این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نان بند. بالشچه ای که خمیر پهن کرده بر آن نهند و بر دیوار تنور تفته دوسانند پختن نان را. لپّو. رفیده. نابند
لغت نامه دهخدا
یک نوع درختی صلب و سخت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
درخت خوش اندام. (برهان قاطع). درخت نارون. (ناظم الاطباء). نارون. (اوبهی) (شعوری از تحفه). رجوع به نارون شود
لغت نامه دهخدا
بالشچه ای که خمیرپهن کرده بر آن نهند و بر دیوار تنور تافته چسبانند تا نان بپزد رفیده نابند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناف بند
تصویر ناف بند
بند ناف نوزاد که آنرا قطع کنند
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است زیبا و چتری از رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که سر دسته تیره نارون ها میباشد. برخی ماخذ تیره نارون هارا جزو تیره گزنه ها ذکر میکنند. برگهایش دندانه دار و چوبش بسیار محکم است در حدود 15 گونه از این گیاه شناخته شده که در نواحی معتدل نیمکره شمالی زمین میرویند سایه خوش دردار سده پشه دار پشه غال ناژین بوقیصا شجره البق پشه خانه فیلون کنجک گژم پشه دار ناروان ناروند. یا نارون جلگه. اوجا. یا نارون سفید. ملج. یا نارون قرمز. اوجا. یا نارون کوهی. ملج
فرهنگ لغت هوشیار
((وَ))
بالشچه ای که خمیر پهن کرده بر آن نهند و بر دیوار تنور تافته چسبانند تا نان بپزد، رفیده، نابند
فرهنگ فارسی معین
چادرشب
فرهنگ گویش مازندرانی
ناز پرورده
فرهنگ گویش مازندرانی
ناز بند
فرهنگ گویش مازندرانی
طناب بارند چارپایان
فرهنگ گویش مازندرانی
نعل بندی
فرهنگ گویش مازندرانی